حرمت اعتبار خودرا هرگز در میدان مقایسه ی خویش با دیگران مشکن
که ما هر یک یگانه ایم
موجودی بی نظیر و بی تشابه .
و آرمان های خویش را به مقیاس معیارهای دیگران بنیاد مکن
تنها تو می دانی که "بهترین" در زندگانیت چگونه معنا می شود
از کنار آنچه باقلب تو نزدیک است
آسان مگذر
بر آنها چنگ در انداز ، آنچنانکه بر زندگی خویش که بی حضور آنان ، زندگی مفهوم خود را از دست می دهد.
با دم زدن در هوای گذشته و نگرانی فرداهای نیامده
زندگی را مگذار که از لابلای انگشتانت فرو لغزد و آسان هدر شود.
هر روز همان روز را زندگی کن و بدینسان تمامی عمر را به کمال زیسته ای
و هرگز امید را از کف مده آنگاه که چیز دیگری برای دادن در کف داری.
همه چیز در آن لحظه ای به پایان می رسد که قدم های تو باز می ایستد
و هراسی به خود راه مده از پذیرفتن این حقیقت که هنوز پله ای تا کمال فاصله باشد.
تنها پیوند میان ما خط نازک همین فاصله است
برخیز و بی هراس خطر کن ، درهرفرصتی بیاویز
وهم بدین سان است که به مفهوم "شجاعت" دست خواهی یافت.
آنگاه که بگویی دیگر نخواهمش یافت
عشق را از زندگی خویش رانده ای
عشق چنان است که هر چه بیشتر ارزانی داری سرشارتر شود
و هرگاه که آن راتنگ در مشت گیری آسانتر از کف رود
پروازش ده تا پایدار بماند
رؤیاهایت را فرومگذار که بی آنان زندگانی را امیدی نیست
و بی امید زندگی را آهنگی نباشد
از روزهایت شتابان گذر مکن
که در التهاب این شتاب نه تنها نقطه ی سرآغاز خویش
که حتی سرمنزل مقصود را گم کنی
زندگی مسابقه نیست ، زندگی یک سفر است
و تو آن مسافری باش که در هرگامش
ترنم خوش لحظه ها جاری است.
ساختمان هامان بلند تر و بلندتر و اما احساسمان کوتاهتر و کوتاهتر شده است .
آزادراههای پهن تری ساخته ایم اما نگاههایمان تنگ تر شده است .
زیادتر هزینه می کنیم و کم تر لذت می بریم .
خانه هامان بزرگ تر شده اند اما خانواده هامان کوچکتر.
رفاه بیشتری داریم اما زمان کمتر.
به مدارج عالی می رسیم اما ادراکمان کم تر شده .
دانش افزون تری بدست آورده ایم اما تشخیص مان نازل تر شده .
داروهای فراوان تری داریم اما سلامتی مان کاهش یافته .
کم حرف می زنیم و کم تر عشق می ورزیم و بیشتر نفرت داریم .
یاد گرفته ایم زندگیمان را سپری کنیم اما خوب زندگی کردن را نمی دانیم
چه کسی می داند؟!
شاید آن هنگام که به تقدیس خورشید
همت گماشته بودیم
او برای سوزاندن رؤیاهای ستاره ای کوچک
لحظه شماری می کرده است!